توی اتاقم بین دیوارهایی که از گذشته تا به امروز هیچ تغییری نکردند همه چیز تغییر کرده.من تغییر کردم،روزگار تغییر کرده.بعضی وقتها دلم برای گذشته بدجور تنگ میشه،انگار منتظرم که باز گذشته ها برگردن.چرا گذشتها همیشه خوب و زیبا هستند ولی امروز اونجور نیست؟!!! چرا امروز مثل گذشته ها قشنگ نیست؟!!! سوال بی جواب. و تا بوده این سوال برام مونده بی جواب.هیچکدوم از رفقا نیستن.حتی ذره ای از شور و هیجان اون وقتا نیست.هیچ خاطره ای تکرار نمیشه،هیچ خاطره ای نمونده فقط یک تنهایی عمیق توی اتاق بین دیوارهایی که از گذشته تا به امروز هیچ تغییری نکردند و همه چیز تغییر کرده.غم مثل شیشه خورده میریزه توی سرت و ذهنت رو نابود میکنه.امروز یعنی همین